هر کسي به مرور به يک روال زندگي و يک روال کسب و کار خو ميگيرد و عادت ميکند. اما کم کم متوجه ميشود که نسبت به بقيه عقب افتاده است. اگر آدم هوشمندي باشد شروع به مطالعه و بررسي ميکند و اگر کمي عاقل باشد شايد مشاور هم بگيرد، اما باز هم ميبيند آن طور که ميخواهد و لازم است سرعت پيشرفتش مطلوب نيست. شايد مشاور ديگري بگيرد اما باز هم نتيجه همان است که بود.
اما چرا چنين است؟ جواب در عين حال که ساده است اما عمل به آن سخت است. چه کسي خواهان است که زيربنا و نظام فکريش را که سالها روي آن کار کرده است و به آن عادت کرده است خراب کند. تندروي کردم، خراب نه، قدري اصلاح کند؟ کمتر کسي حاضر است. اين آدم فکر ميکند سيستمي را که با آن کار ميکند سيستم خوبي است، فقط بايد ارتقاء يابد. درست مانند آن است که ساختماني که در زمان ساخته شدنش، خوب ساخته شده است و 20 سال از عمرش ميگذرد و پايهها و فونداسيون آن ضعيف شده است، بخواهيم نماي آن را شيکتر کنيم. به قول شاعر:
خانه از پاي بست ويران است خواجه در بند نقش ايوان است
به همين مثال توجه کنيد اکثريت ما ميدانيم که بايد ساختمان قديمي را کاملاً ويران کرد و دوباره بناي جديدي با فونداسيون جديد و قويتري ساخت. اما متاسفانه در مورد ساختمان فکري خودمان اين اعتقاد را نداريم و دو دستي به تفکرات و نگرشهاي فسيل شده خودمان چسبيدهايم و حاضر نيستيم يک قدم هم پا پس بکشيم. اجازه دهيد خاطرهاي را تعريف کنم، در شرکتي که سالها قبل کار ميکردم، مديريت ارشد وقت بدنبال استقرار سيستم کيفيت در سازمانش بود، به همين خاطر مسئوليت را به مدير فني سپرد. مدير فني چند نفر آدم صفر کيلومتر را استخدام کرد تا با کمک آنها و تحت رهبري خودش سيستم کيفيت را در سازمان مطبوعش پيادهسازي کند. با جستجو در اينترنت و برقرار ارتباط دوستانه با شرکتها و ارگانهاي ديگر، مستنداتي را فراهم کردند تا بر اساس آن هم سيستم مديرت کيفيت را استقرار دهند و هم کيفيت کار شرکت را بالاتر ببرند. چند سال گذشت، اما پيشرفت محسوسي نداشتند. بالاخره با توجه به شيوه عملکردم، از من دعوت کردند که به آنها کمک کنم. اولين پيشنهادي که دادم اين بود که يک مشاور خبره بگيرند. موافقت کردند و من بعد از کلي بررسي با يکي از بهترين مشاوران قرارداد بستم. مشاور، سيستم خودش را پيشنهاد داد، من بعد از بررسي متوجه شدم که سيستم او بسيار بهتر از سيستم ماست و به مدير فني توصيه کردم که سيستم جديد را کاملاً جايگزين سيستم قديمي کند. اما مگر زير بار ميرفت، توجيهاش اين بود که چند سال روي سيستم خودش کار کرده و کلي هزينه شده است، حالا يک شبه آن را تعويض کند. بالاخره مدير ارشد سازمان را توجيه کردم که اختيار تام به من بدهد و عليرغم مخالفتهاي مدير فني، سيستم جديد را جايگزين کردم. جالب اين بود که ظرف شش ماه، کيفيت عملکرد شرکت از اين رو به آن رو شد و کسب و کار شرکت رونق خوبي گرفت. روال کار سادهتر و روانتر شد، بوروکراسي کمتر شد و راندمان افراد هم بيشتر شد.
بله ما در واقع به جاي آنکه روي ساختار و نظام فکري ناکارآمد و قديمي بخواهيم وقت خود را هدر دهيم، تصميم قاطع گرفتيم که آن را کاملاً نابود کرده و به جاي آن نگرش جديد و کارآمدي را جايگزين کنيم.
اگر نخواهيد با تغييرات روزگار کنوني خود را وفق داده و هماهنگ کنيد، کسب و کارتان نابود خواهد شد. پس قبل از آنکه رقبا از شما پيشي بگيرند و شما را نابود سازند، شما افکار جديد را پذيرا باشيد و در جذب و بوميسازي تکنولوژي جديد پيشرو باشيد و نظام فکري جديدي را ايجاد کنيد که موجد ارتقاء پيشرفت و بهرهوري شما باشد.
پس ....
بايد خراب کرد و دوباره و بهتر ساخت
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط محمد
آخرین مطالب